عزیز تر ازجانم

راست گفتند که سختی  می گذرد

من نیز روزهای سختم را پشت سرنهادم

چه روزهایی که برای داشتنت با تمام وجود اشک ریختم

چه شب هایی که با آرزوی آغوشت به صبح رساندم

اما

حالا

لحظه های من پر از عطر حضور توست

عاشق تک تک ثانیه های با تو بودنم

و امروز

دومین سالیست که عروس بودنم را در کنار تو جشن میگیرم

چه زندگی عاشقانه ای

تو...

عاشق من

و من...

عاشق تو

چه ترکیب قشنگیست در کنارهم

عزیز تر از جانم

چقدر زندگی در کنار تو شیرین است

همسر عزیزم عاشقانه دوستت دارم

شبها که میگیرد دلم یاد تورا تن میکنم

تنها به یاد بودنت، احساس بودن میکنم

خود را بغل میگیرمو، از بین این دیوار ها

تنها به شوق یاد تو، سودای رفتن میکنم

وقتی که جای خالیت، خود را نمایان می کند

من در هجوم اشک ها، احساس مردن میکنم

کم دارد آغوش تورا، این دست های خسته ام

دور از هم آغوشی تو، حس بریدن میکنم

این فکرهای لعنتی، این خاطرات گمشده

آخر کجای این جهان، از عشق دیدن میکنم

این بغض های تو به تو، این اشک های خود به خود

تاکی من این انبوه را با خود کشیدن میکنم

دلتنگ هستم خوب من، ای کاش برگردی به من

شبها که میگیرد دلم، یاد تورا تن میکنم...

روز ها تمام فکرم شده لحظه ای تورا ببینم

حال روزهایم بوی تو را گزفته

به گمانم آمدنت نزدیک است

هرروز تو را بوسه باران میکنم

اما... تو هنوز نیامدی

حس خوبی است

لحظه هایم بوی عطر تورا بگیرد

دلم تنگ لحظه ای است در آغوشم بگیری

چه حال خوبی دارم

خوش به حال روزهایم که در تو گم شده

خوش به حال دلم که تورا عزیزش کرده

عزیزم تو برای من همه دنیایی

زندگی ام با تو زیبا می شود

نازنینم همیشه با دلم بمان.

یک ماه بدون تو گذشت...

چه شب هایی در نبودنت صورتم را زیر تن اشک هایم پنهان کردم

چه روزهایی از تو برای دیگران گفتم، از خوبی هایت، از دل تنگم...

حال این روز هایم حرف زیادی برای گفتن دارد

این روز ها سخت نفس میکشم...

با درد میخندم...

حتی کلاه قرمزی هم خنده ندارد، گریه دارد

می بینی؟ این روز ها همه برای دلم غصه دار شدند

روزهایم تورا کم دارد، دلم بهانه تو را دارد

یک ماه گذشت و حالا فهمید...

نه میشود تو را فراموش کرد و نو از تو دل برید

خوب من،تو خوب تر از انی که بتوانم فراموشت کنم

چطور میشود کسی را فراموش کنم که قلبم برای او میتپد و نفس کشیدن هایم برای اوست

نه... تو فراموش شدنی نیستی

تمام عمرم را فدای لحظه ای با تو بودن میکنم

بیا و بعد...

جانم را بگیر

خدایا این روز ها دلم را به تو سپرده ام

این روز ها همه گویند تو نخواستی، تو بخواهی، تو میتوانی،تو،تو...

همه نام تو را به زبان می آورند

خدایا فقط تو از حال روز ها و دل تنهایم خبر داری

صفحه به صفحه مناجات قدرت، همه از لطف و بخششت صحبت کرده

هرچه بیشتر می خوانمت، بیشتر میفهمم که تو بخواهی نیست هم هست می شود

خدایا من به معجزه ات ایمان دارم

معبودم با تمام وجودم به قاضی الحاجات بودنت ایمان دارم

کسی از تو تواناتر در برآوردن آرزوی دل تنهایم هست؟

از حرف های توست، خریدار اشک های دل تنهایی هستی که تنها امیدش به توست...

پس چطور بگویم نمیشود و نخواهد شد

خدایا بگذار هر روز و هردم شکر تورا بگویم

خدایا خودت دل اشوبم را آرام کن

خدای خوب من، دل تنگم یه خواسته از تو دارد، مراقبش باش و با تمام خوبی هایش او رابه من بده

همه ی دنیام یه نفره
با خودم از من خودی تره
کی شبیه من از همه دنیاش بی خبره

خشک شده خاک ِ رو گونه هام
اشکی نمونده توی چشام
خدا نگاه کن از همه دنیا اونو میخوام

این روزها آنقدر حسود شده ام

که به آیینه ای که هرروز

نگاهت را در خود تکرار می کند

حسادت می کنم

و به دستگیره دری که

هرروز بارها

بر دستان تو بوسه می زند

این روزها آنقدر دچار حسادتی جانکاه شده ام

که به چشمان تمام کسانی که

قامت تورا در چارچوب نگاه خود

ترسیم می کنند هم

حسودی ام می شود

این روزها من مانده ام و اینهمه حسادت

وحسرت لحظه هایی که

برای درآغوش کشیدنت می گذرد...